سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه نخست           پروفایل مدیر وبلاگ           پست الکترونیک           آرشیو مطالب           عناوین مطالب
لینک دوستان
[ پنج شنبه 91/7/6 ] [ 12:0 صبح ] [ پوررحیمی ]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینک یکی از پردردترین فرازهای نهج‌البلاغه پیش رو گشوده از برای آنکه گوش سپاریم؛ تا چون آن مسخره مرد که در خویش بود و کلام علی(ع) را برید، در خویش نمانیم:

هان به خدا سوگند فلان جامه خلافت را پوشید و مى‏ دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قلّه‏ام گریزان. چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم، و پهلو از آن پیچیدم، و ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟ که جهانى تیره است و بلا بر همگان چیره بلایى که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج اسیر. 

چون نیک سنجیدم، شکیبایى را خردمندانه تردیدم، و به صبر گراییدم حالى که دیده از خار غم خسته بود، و آوا در گلو شکسته. میراثم ربوده این و آن، و من بدان نگران. تا آنکه نخستین راهى را که باید پیش گرفت و دیگرى را جانشین خویش گرفت. [سپس امام مثلى بر زبان راند و این بیت أعشى برخواند که:] «روز مرا با حیّان، برادر جابر، چه مشابهت؟ و این دو را با هم چه مناسبت؟ من، همه روز در گرماى سوزان بر پشت شتر بوده و او آسوده، به راحت در خانه غنوده.» شگفتا کسى که در زندگى مى‏خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگرى در آرد. خلافت را چون شترى ماده دیدند و هر یک به پستانى از او چسبیدند، و سخت دوشیدند، و تا توانستند نوشیدند سپس آن را به راهى درآورد ناهموار، پر آسیب و جان آزار، که رونده در آن هر دم به سر در آید، و پى در پى پوزش خواهد، و از ورطه به در نیاید.



سوارى را مانست که بر بارگیر توسن نشیند، اگر مهارش بکشد، بینى آن آسیب بیند، و اگر رها کند سرنگون افتد و بمیرد. به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسى بر اسب سرکش نشیند، و آن چارپا به پهناى راه رود و راه راست را نبیند. من آن مدّت دراز را با شکیبایى به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم.  چون زندگانى او به سر آمد، گروهى را نامزد کرد، و مرا در جمله آنان در آورد. خدا را چه شورایى من از نخستین چه کم داشتم، که مرا در پایه او نپنداشتند، و در صف اینان داشتند، ناچار با آنان انباز، و با گفتگوشان دمساز گشتم. امّا یکى از کینه راهى گزید و دیگرى داماد خود را بهتر دید، و این دوخت و آن برید، تا سوّمین به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت، و پیاپى دو پهلو را آکنده کرد و تهى ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت‌المال را خوردند و برباد دادند.


چون شتر که مهار برد، و گیاه بهاران چرد، چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش بپیچید و پرخورى به خوارى، و خوارى به نگونسارى کشید، و ناگهان دیدم مردم از هر سوى روى به من نهادند، و چون یال کفتار پس و پشت هم ایستادند، چندانکه حسنان  فشرده گشت و دو پهلویم آزرده به گرد من فراهم و چون گله گوسفند سر نهاده به هم. چون به کار برخاستم گروهى پیمان بسته شکستند، و گروهى از جمع دینداران بیرون جستند و گروهى دیگر با ستمکارى دلم را خستند. گویا هرگز کلام پروردگار را نشنیدند یا شنیدند و کار نبستند، که فرماید: «سراى آن جهان از آن کسانى است که برترى نمى‏جویند و راه تبه کارى نمى‏پویند، و پایان کار، ویژه پرهیزگاران است.» آرى به خدا دانستند، لیکن دنیا در دیده آنان زیبا بود، و زیور آن در چشمهایشان خوشنما.


به خدایى که دانه را کفید  و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجّت بر من تمام نمى‏نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست مى‏گذاشتم و پایانش را چون آغازش مى‏انگاشتم و چون گذشته، خود را به کنارى مى‏داشتم، و مى‏دیدید که دنیاى شما را به چیزى نمى ‏شمارم و حکومت را پشیزى ارزش نمى ‏گذارم.  


[این هنگام مردى عراقى به پاخاست، و نامه‏اى به دست او داد، و امام در آن به نگریستن ایستاد، چون از خواندن نامه بپرداخت، پسر عبّاس گفت: «اى امیر مؤمنان چه شود که به خطبه بپردازى، و سخن را از آنجا که ماند بیاغازى؟» فرمود:] پسر عبّاس، هرگز آنچه شنیدى شعله غم بود که سرکشید، و تفت بازگشت و در جاى آرمید. [پسر عبّاس گوید: به خدا سوگند، هرگز بر هیچ گفتارى چنان دریغ نخوردم که بر این گفتار اندوه بردم، که چرا امیر المؤمنین نتوانست سخن را بدانجا رساند که بایست.] 


[معنى گفته امام «کراکب الصّعبة ان أشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم» این است که: اگر سوارکار مهار آن شتر سرکش را سخت بکشد و او سرباز زند، بینى وى بشکافد، و اگر با سرسختى که دارد اندکى مهارش را سست کند، سر بپیچد و بازداشتن آن براى وى میسّر نباشد. گویند «اشنق النّاقه» هنگامى که شتر مهار شده، سر را بکشد و بالا برد، و «شنقها» نیز گفته‏اند که روایت ابن سکیّت است در اصلاح المنطق، و فرمود «اشنق لها» و نگفت «اشنقها» چرا که این کلمه را مقابل  اسلس له» نهاد. گویى فرماید اگر سر او را بالا نگهدارد یعن، آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد.]



برچسب‌ها: امام علی علیه السلام

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
لینک های مفید
سخنی از بهشت





آمار سایت
آمار واطلاعات

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 62
کل بازدید : 188098


کل یادداشتها : 89
تماس با ما

ویدئو وبلاگ

   این مستند به بررسی اهانت به پیامبر اعظم (ص) در بازی‌های رایانه‌ای می‌پردازد .

 

 

   مشاهده آنلاین و دانلود. +

 

امکانات وب
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت


وبلاگ های من
وضعیت آب و هوا
کدهای مناسبتی