
ولایت گاهى در نظام تکوین است که یکى ولى تکوینى است و دیگرى مولى علیه تکوینى، مثل این که ذات اقدس اله، ولى آدم و عالم است، یا نفس انسانى نسبت به قواى درونى خود ولایت دارد و به هر گونه استخدام، استعمال و کاربردى نسبت به قواى وهمى و خیالى و نیز بر اعضا و جوارح سالم خود ولایت دارد، همین که دستور دیدن یا شنیدن داد چشم و گوش اطاعت مىکند، اگر عضو، فلج و ناقص نباشد، مولى علیه، نفس است .این نوع ولایت، بازگشتش به علت و معلول است. هر علتى، ولى معلول است، هر معلولى مولى علیه علت است. علیت علت یا بنحو حقیقت است یا به نحو مظهریت علت حقیقى، اگر علیت چیزى حقیقى بود، ولایت آن نیز حقیقى خواهد بود، و یا اگر حقیقى نبود بلکه به نحو مظهر علت حقیقى بود، ولایت آن نیز مظهر ولایت حقیقى مىباشد.
نوع دیگر ولایت، ولایت تشریعى و قانون گذارى است؛ یعنى برابر قانون کسى ولى دیگرى است. که بخشى از آن به مسائل فقهى و بعضى به مسائل اخلاقى و قسمتى به مسائل کلامى بر مىگردد. در ولایت تکوینى، تخلف ممکن نیست، مثلا نفس اگر اراده کرده است که صورتى را در ذهن ترسیم کند، اراده کردن همان و ترسیم کردن همان. نفس، مظهر خدایى است که «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»[29]. اگر کسى مثلا اراده کند که حرم مطهر امام هشتم(ع) را در ذهن بیاورد، همین که اراده کرد صورت ذهنى آن بارگاه به ذهنش مىآید. این چنین نیست که کسى اراده کند و دستگاه درونى او سالم باشد و اطاعت نکند. یا اراده کند جایى را بنگرد و ننگرد، اگر عضو فلج نباشد مولى علیه نفس است و نفس، ولى عضو سالم است.
اما ولایت تشریعى و قانونگذارى عصیان پذیر است؛ یعنى یک قانون و حکم تکلیفى کاملا قابل اطاعت و عصیان است، زیرا انسان آزاد آفریده شده و همین آزادى مایه کمال اوست. بخشى از ولایت تشریعى در فقه و در کتاب حجر مطرح است، آن جا که بعضى افراد بر اثر صغر، سفه، جنون و ورشکستگى، محجورند و براى آن ها سرپرستى تعیین مىشود، گاهى ممکن است انسان در اثر مرگ به سرپرست احتیاج داشته باشد؛ مثل میت که ولى مىخواهد و ورثه او نسبت به تجهیز بدن او اولى هستند، یا بر خون مقتول ولایت دارند، این ولایت، فقهى است که در ابواب طهارت، حدود و دیات، از آن بحث مىکنند. اما آن ولایت تشریعى که در ولایت فقیه مطرح است، فوق این مسائل است و از نوع ولایتهاى کتاب حجر، طهارت، قصاص و دیات نیست. امت اسلامى نه مرده است و نه صغیر و نه سفیه و نه دیوانه و نه مفلس تا ولى طلب کند. تمام تهاجم نویسندگاه داخل و خارج بر ولایت فقیه بر همین اساس است که مىپندارند ولایت فقیه، از نوع ولایت کتاب حجر فقه است، در حالى که اصلا مربوط به آن نیست بلکه به معناى والى بودن و سرپرستى است. آیه «انما ولیکم» خطاب به عقلا، و مکلفین است نه به غیر مکلف یا محجور، خداوند متعال هیچگاه به محجورین و دیوانگان و صبیان و مجانین و مفلسین خطاب نمىکند که «یا ایها الذین آمنوا النبى اولى بالمومنین من انفسهم»[30] «انما ولیکم الله و رسوله»[31] ،« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»[32]. این ولایت به معناى والى، سرپرست، مدیر و مدبر بودن است که روح آن به ولایت و سرپرستى شخصیت حقوقى والى بر مىگردد نه شخصیت حقیقى او. خود شخصیت حقیقى او هم زیر مجموعه این ولایت است؛ یعنى امیرالمومنین(ع) که در نامههایش مىنویسد، این نامهاى است که از ولى تان به شما رسیده است، از آن جهت که على بن ابى طالب(ع) است، با دیگر مردمان یکى است و تحت ولایت امامت خود قرار دارد، زیرا او اگر بخواهد فتوا بدهد، عمل به فتوا حتى بر خودش واجب است اگر در کرسى قضا نشسته است، نقض آن قضا، حرام و عمل به آن واجب است حتى بر خودش. اگر بر کرسى حکومت نشسته است،
از آن جهت که حاکم است، حکم ولایى دارد عمل به آن حکم واجب و نقض آن حرام است حتى بر خودش. على(ع) از آن جهت که على بن ابى طالب است، مولى علیه است و از آن جهت که در غدیر و امثال غدیر به جاى «اولى بانفسکم» نشسته است، امیرالمومنین و ولى است. پس این ولایت به معناى والى و سرپرست بودن است.
پاورقی :
[29]. بقره(2)آیه117.
[30]. احزاب(33)آیه6.
[31]. مائده(5)آیه55.
[32]. نساء(4)آیه59.
منبع :
تحریر و بازنویسی قسمتی از درس
آیه الله جوادى آملى می باشد
برچسبها:
ولایت فقیه و غدیر خم