
ولایت امام و پیغمبر بر جامعه بشرى از قبیل ولایت بر سفیه و مجنون و محجور نیست که اخیراً در نوشته ها و گفتهها خلط مبحث شده است. این اهانتى است به مردم و هتک حرمتى است به ولایت فقیه. توضیح آن که: کسى که ولایت یک مجنون یا سفیه و یا کودک خردسالى را بر عهده دارد برابر با اندیشه و آراى خود آنان را تدبیر مىکند و در بازى و تفریح، خواب و تغذیه و امور دیگر، به میل و اراده خود رفتار مىکند. این معناى ولایت، بر محجور است اما ولایت پیغمبر و امام و جانشین امام بر مردم از این قبیل نیست، بلکه ولایت آن ها به ولایت الله باز مىگردد؛ یعنى خود مکتب، و دین، رهبرى و سرپرستى و ..
هدایت جامعه را به عهده مىگیرد .چون همان طور که مردم مولى علیه دین هستند، شخصیت حقیقى پیامبر و دیگر معصومان: هم تحت ولایت دین و شخصیت حقوقى آنهاست، زیرا معصوم از آن جهت که معصوم است، جز از طرف ذات اقدس اله چیزى ندارد. اگر حکمى یا فتوایى را پیغمبر به عنوان رسول و به عنوان امین وحى الهى از خدا تلقى و به مردم ابلاغ کرد، عمل به این فتوا بر همگان، حتى بر پیغمبر، واجب است؛ مثلا ذات اقدس اله فرمود: «یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلاله»[25] فتواى خدا این است. این فتوا را براى مردم نقل کن، وقتى فتوا را براى مردم نقل کرد، عمل کردن به آن بر همه لازم است، حتى بر خود پیامبر(ص).
اما احکام ولایى: مثل این که با فلان قوم رابطه قطع بشود، یهودىها از مدینه بیرون بروند یا اموال آن ها مصادره گردد، عمل به این حکم واجب و نقض آن حرام است حتى بر خود پیغمبر. حاکم قضایى هم این چنین است. یعنى اگر دو متخاصم به محکمه پیغمبر آمدهاند آن حضرت هم بر اساس مبانى اسلام، میان آن ها حکم کرده است، پس از اتمام قضا و صدور حکم، نقض آن حرام و عمل به آن واجب است حتى بر خود پیغمبر(ص).
پس چه امتیازى براى پیغمبر شد که او ولى مردم شود؟ همین معنا بعد از پیغمبر براى امام معصوم(ع) هست و پس از او اگر آن امام معصوم(ع) نائب خاص داشت مثل مالک اشتر-رض-، مسلم بن عقیل و...رض -براى او هم ثابت است، و اگر نائب خاص نبود، براى نائب عام، ثابت است. امام راحل-قده- چه امتیازى بر مردم ایران داشت؟ اگر فتوایى داده بود عمل به آن فتوا حتى بر خودش واجب بود اگر حکم فرمود که سفارت اسرائیل باید برچیده شود عمل به این حکم براى همه مردم حتى خود امام واجب و نقض آن، حرام بود. همچنین احکام دیگر.
پس ولایت فقیه، مثل ولایت بر مجنون و سفیه و صغیر نیست، بلکه به معناى ولایت مکتب است که والى آن انسان معصوم یا نائب عادل اوست خود پیغمبر جزو مولى علیه مکتب است ؛یعنى شخصیت حقیقى پیغمبر با افراد دیگر جزو مولى علیه، و شخصیت حقوقى او ولى است. شخصیت حقیقى ائمه نیز در ردیف مولى علیه هستند، شخصیت حقوقى آنها ولى است. پس رهبر هیچ امتیاز شخصى بر دیگران ندارد تا کسى بگوید مردم ایران محجور نیستند تا ولى طلب کنند. اگر معناى «والله هو الولى»[26] روشن شد، دیگر خللى در توحید نمىافتد، و پذیرش ولایت اولیا، عین توحید مىشود، چون جامعه انسانى بر اساس «قضى ربک اءلا تعبدوا الا ایاه»[27] بنده ذات اقدس اله مىباشد و ولى حقیقى آنها خداست و اولیا، آیت و نشانه ولایت اویند، مثل آینهاى هستند که ولایت الله را نشان مىدهند نه نظیر آن آب جوشى که در اثر حرارت آتش، جوش آمده است.
در این صورت انسان به ولایت فخر مىکند، چون تحت ولایت دین خداست. اگر درخت بخواهد رشد کند، باید تحت ولایت آب و هواى سالم باشد. این نوع ولایت آب و هوا مایه حیات هستند. اگر کسى بخواهد شجره طوبى شود، از این راه باید استفاده کند. این که امام(قده) با اصرار مىفرمود: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشورتان محفوظ بماند» براى این بود که درخت انسانیت در شرایط سالم رشد کند. بالاخره یک مسلمان اسلام شناس اسلام باور باید زمام امور را به دست بگیرد تا حرفى که مىزند، اول خودش عمل کند بعد دیگران. این معناى ولایت فقیه است و بازگشت آن به ولایت فقاهت و عدالت است و گرنه هیچ کسى بر شخص دیگرى ولایت ندارد. اگر شخص، ولایت داشت و مثل پدر نسبت به پسر بود، پدر هر فرمانى که به پسر مىداد باید اجرا کند و نگوید که اول تو انجام بده بعد من، اما در این نوع ولایت اگر رهبر، کارى را دستور بدهد پیشاپیش امت، خودش عمل مىکند و اگر این کار را نکرد، امت، حق اعتراض به او را دارد.
حضرت امیرالمومنین(ع) هم مىفرمود: ما هرگز به شما دستورى ندادیم مگر این که خود در انجام آن بر شما سبقت گرفتیم. پیام شعیب(ع) در قرآن کریم این بود: «ما ارید ان اخالفکم الا ما انهیکم عنه»[28] قصد ما این نیست که چیزى را بگوییم و خود خلاف آن را انجام دهیم. پس اگر ولایت پیغمبر و ائمه به خاطر شخصیت حقوقى آنهاست نه شخصیت حقیقى، ولایت فقیه عادل هم که به لحاظ شخصیت حقوقى آن ها یعنى فقاهت و عدالت
مىباشد روشن مىشود. دیگر هیچ محذورى ندارد، هیچ کسى محجور نخواهد بود، مردم را که نمىتوان فریب داد و گفت شما محجورید. مردم مىفهمند و سوال مىکنند که این ولایت فقیه از باب ولایت بر محجور و سفیه و صبى و دیوانه است یا ولایت شخصیت حقوقى بر انسانهاى آزاد و احرار.
پاورقی :
[25]. نساء(4)آیه176.
[26]. شورى(42)آیه9.
[27]. اسراء(17)آیه23.
[28]. هود(11)آیه88.
منبع : تحریر و بازنویسی قسمتی از درس آیه الله جوادى آملى می باشد
برچسبها:
ولایت فقیه و غدیر خم