در اهمیت بحث نفاق همین بس که سورهای ویژة آن در قرآن آمده است. افزون بر آن، در دوازده سوره از مصحف شریف به این مبحث اشاره شده1 که با توجه به مبنای اجمالگوییِ قرآن، بسیار قابل تأمل است. از نظر کمیت، مادة «نفاق» در قرآن با عناوین مختلف 37 بار آمده که در مقایسه با واژة «طاغوت» و «مترفین» بیش از چهار برابر است. هشدارهای مکرر مولای متقیان علی(علیه السلام) که خود قربانی توطئههای شوم آنان بود و با تمام وجود، مکر و حیلههای آنها را لمس میکرد، مؤید دیگری بر اهمیت مطلب است که باید پرده از باطن منافقان برداشت و توجه مردم را به واقعیت زشت و پلید آنها جلب کرد.
نفاق در لغت و اصطلاح
واژة «نفاق» از ماده «نفق» به معنای مخفی کردنِ کفر و تظاهر به ایمان است. استعمالِ نفاق به این معنا برای اولین بار در قرآن آمده و به گفته «ابن منظور» در «لسان العرب»، عرب، قبل از اسلام، ماده و هیئتهای گوناگون «نفق» را برای انسان به کار نمیبرد.2
برای این واژه، معانی گوناگونی ذکر شده است. «خلیل» مینویسد: «النَّفَق: سَرَبٌ فِی الأَرضِ لَهُ مَخلَصٌ إلِی مکانٍ آخَر؛ نفق تونل و راه زیرزمینی است که از جای دیگر، راه خلاص دارد» و «نافقاء» در برابر «قاصعاء» به معنای یکی از دو سوراخِ لانه موش صحرایی به کار رفته است.3
«راغب اصفهانی» مینویسد: «نفاق» وارد شدن در شرع از دری و بیرون شدن از در دیگر است و خداوند در آیهای به همین معنا، توجه داده است که: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُون»4 یعنی خارج شدگان از شرع.5 پس از کاربرد قرآن، معنای این واژه در زبان عرب توسعه یافت.
اوصاف منافقین
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در «نهج البلاغه» ویژگیها و صفات بسیار دقیقی را برای اهل نفاق ذکر فرموده است که برای شناخت منافقان، به ویژه در عصر حاضر، بسیار لازم و ضروری است:
1. گمراهی: اولین صفتی که مولای متقیان علی(علیه السلام) برای اهل نفاق میشمارد گمراهی است. اینان هم خود گمراه هستند و هم دیگران را به وادی گمراهی میکشانند: «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ؛6 اینان گمراه و گمراه کنندهاند.»
2. لغزش و خطاکاری: ویژگی دوم خطاکاری و به خطااندازی است. اینان در مسیر حق هم خودشان دچار لغزش و خطا شدهاند و هم دیگران را به لغزشگاه سوق میدهند: «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ؛7 منافقان لغزشکار و لغزانندهاند.»
تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» این است که اولی به کسانی اشاره دارد که آگاهانه در گمراهی گام مینهند و دومی اشاره به کسانی است که اشتباه و خطای فراوان دارند. آری! چون منافقان از نور علم و ایمان بیبهرهاند، اشتباهات آنها نیز فراوان است.8
3. رنگ به رنگ شدن: منافق در زندگی و اعتقادات خویش دائم دچار تردید است و هیچ استواری و ثباتی ندارد و پایبند به هیچ مکتب و عقیدهای نیست و به اصطلاح «نان را به نرخ روز میخورد». به همین خاطر در معاشرت خود با دیگران، به اقتضای زمان، هر روز به رنگی در میآید تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کند. اگر روزگاری در جمع نمازگزاران برود، به نماز میایستد و اگر با شرابخواران بنشیند، به میگساری میپردازد و به زعم او این خصیصه به او امکان زیستن و ایمنی میدهد.
بنابر این تعبیر قرآن از این افراد چنین است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»؛9 «و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات میکنند، میگویند: ما ایمان آوردیم! (ولی) هنگامی که با شیطانهای خود خلوت میکنند، میگویند: ما با شماییم! ما فقط (آنها را) مسخره میکنیم!»
و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنها را این گونه توصیف مینماید: «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَانا؛ً10 به رنگهای گوناگون در میآیند و فتنههای گوناگون به پا میکنند.»
تفاوت بین «یتلوّنون» و «یفتنّون» ممکن است از این جهت باشد که اولی به جهات ظاهری آنها اشاره میکند؛ یعنی هر روز به رنگی در میآیند و دومی اشاره به نقشههای پنهانی آنها دارد که هر روز به سراغ حیلههای مرموز تازهای میروند و طبیعت نفاق در هر صورت، دوگانگی بین گفتار و رفتار و برنامههاست.11
4. آمادگی و کمین برای فریفتن: ویژگی دیگری که آن امام همام برای منافقین برمی شمارد، این است که آنها تکیهگاه ثابتی ندارند و هر روز و در هر شرایطی وسیله و راه و روش خاصی که برای خودشان امکانپذیر و برای مخاطبین قابل قبول باشد، بر میگزینند: «وَ یَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَادٍ؛12 منافقین از هر وسیلة پیدا و پنهان برای ضربه زدن به شما استفاده میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند.»
5. بیماردلی و ظاهرآرایی: طبق فرمایش امیرمؤمنان(علیه السلام) منافقین همواره ظاهری پاک و آراسته و در عین حال باطنی ناپاک و فاسد دارند: «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ؛13 آنان در دل بیمار و در ظاهر آراستهاند».
مراد از بیماری دلهای منافقان و پاکیزگی ظاهر آنان، دردهای نفسانی است که جان آنها را فرا گرفته (مانند حسد، کینه، مکر و فریب)، که در نهان بر ضدّ مسلمانان حیله و تزویر به کار میبرند، و در آشکار نسبت به آنان اظهار خوشرویی، دوستی، محبّت و خیرخواهی میکنند، و این رویّه که انسان با زبان چیزی را خوب و پسندیده بداند و خلاف آن را در دل داشته و پنهان کرده باشد، قانون و ضابطة نفاق است. مقصود از واژة «صفاحهم» صورت ظاهر آنهاست، و مراد از پاکیزگی صورتهایشان سلامت ظاهر آنها از بیماریهایی است که دلهای آنها را فراگرفته.14
مولای پرهیزگاران در بیان گرانسنگ دیگری این صفت منافقان را این گونه تبیین میفرمایند: «الْمُنَافِقُ قَوْلُهُ جَمِیلٌ وَ فِعْلُهُ الدَّاءُ الدَّخِیلُ؛15 منافق، گفتارش زیبا و کردارش بیماری درون است.»
6. حرکتهای پنهانی: یکی دیگر از صفات منافق حرکت در خفا و دور از چشم دیگران است. امیرمؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ؛16 در پنهانی گام بر میدارد و همانند بیماری، در بدن نفوذ مینمایند.»
7. گفتارشان درمان، کردارشان درد بیدرمان: امام علی(علیه السلام) میفرماید: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ؛17 توصیفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولی عملشان درد درمان ناپذیر.»
وقتی با آنان همکلام میشوی، آنچنان سخن میگویند که گویی راهگشا و کلید حل تمام مشکلات و آلامند؛ اما اگر اعمال آنها را نظاره کنی، پی خواهی برد که خود آنها ریشة اصلی مشکل و دردی بیدرمان برای جامعهاند. شاعر این بیان امیرمؤمنان(علیه السلام) را زیبا ترجمه کرده است:
بود وصفشان هم چو درمان مفید
ز گفتارشان صحت آید پدید
ولی هست کردارشان در جهان
یکی درد مهلک که درمان آن
محال است در عرصه روزگار
کند روز مردم چنان شام تار18
مصحف شریف این گونه به این موضوع پرداخته است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام»؛ 19 «(ای پیامبر!) و از مردم کسانی هستند که گفتار آنها در زندگی دنیا مایة اعجاب تو میشود (در ظاهر اظهار محبت شدید میکنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند (این در حالی است که) آنان، سرسختترین دشمنانند.»
8. تنگ نظری و ایجاد یأس: یکی دیگر از ویژگیهای منافقان این است که از شادی مؤمنان ناراحت و از ناراحتی آنان شاد میشوند، بر رفاه و آسایش آنها حسد میورزند و تلاش میکنند تا با ایجاد یأس و بدبینی ارادههای آنان را تضعیف کنند تا قدرت جهاد و مقاومت آنها را درهم شکنند. مولای متقیان علی(علیه السلام) منافقین را این گونه توصیف فرمودهاند: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛20 نسبت به رفاه مردم حسادت میورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده، امید مردم را نا امید میکنند.»
خداوند در قرآن مجید میفرماید: «إِنْ تَمْسَسْکمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکمْ کیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ»؛21 «اگر به شما نیکی برسد، آنها را ناراحت میکند و اگر حادثة ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند (امّا) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمیرساند و خداوند به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد.»
9. شریک دزد و رفیق قافله: منافقان به هیچ مکتب و عقیدهای معتقد و پایبند نیستند؛ از این رو به اقتضای شرایط و محیط، روش آنان تغییر میکند. به فرمودة امام(علیه السلام) اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطهای و برای هر غم، گریهای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛22 آنها در هر راهی کشتهای را به خاک افکندهاند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین میریزند.»
عبارت «وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ» اشاره به همدردیهای دروغین منافقان و اشک تمساح ریختن آنان در مصائب مؤمنان است تا کینهها و عداوتهای درونی خود را به این طریق بپوشانند و مردم را بفریبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آنان را بیچاره کنند.23
10. قرض دادن مدح و ستایش: یکی دیگر از شاخصههای منافقین این است که به یکدیگر مدح و ثنا قرض میدهند؛ یعنی این گروه منافق از آن گروه تمجید و ستایش میکنند و در مقابل آن، از گروه دیگر تمجید و پاداش پس میگیرند، این گروه به دیگری رأی میدهد و مواضع آن گروه را تأیید میکند تا آن هم، مقابله به مثل نماید. چنانکه امیرمؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ؛24 از همدیگر تمجید و تعریف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند.»
11. اصرار و لجاجت: امیرمؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا؛25 هر گاه چیزی را طلب کنند، روی آن اصرار میورزند.»
قرآن دربارة مؤمنان نیازمند میفرماید: «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»؛26 «هرگز با اصرار از مردم چیزی نمیخواهند.» اما به خلاف اینها، منافقان میخواهند هر طور شده به مقصودشان برسند.
12. رسواگری در عیبجویی: منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را میریزد و عیوب او را در جمع فاش میکند همچنان که حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛27 و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری میکنند.»
یعنی اگر کسی را سرزنش کنند، عیبهای او را آشکار میکنند و از این طریق او را شرمنده و سرافکنده میسازند و بسا عیبهای او را در حضور کسی به او میگویند که دوست نمیدارد وی در جریان آنها قرار گیرد، و اینها از آن ناصحان خیر اندیش نیستند که در هنگام عتاب و بازخواست پرده از گناه انسان برندارند و به کنایهای لطیف و سر بسته اکتفا کنند.28
13. اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلقگرایی» است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است، به این معنا که با مشاهدة کمترین خطا و لغزش از مؤمنان آنان را به صورت سیاه مطلق میبینند و حکم به فسادشان میدهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهای همکیشان خود را نادیده میگیرند، بنابر این هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزگاران علی(علیه السلام): «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛29 و اگر در مسألهای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا میدارند و راه خیانت را میپیمایند.»
14. برنامهریزی برای اهداف باطل: از آنجا که منافق عقیده و ایدئولوژی ثابت و استواری ندارد، مجبور است برای پیشبرد اهداف خود در مقابل خطرات و مشکلات پیشرو چارهای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامهریزی دقیقی کند. امام(علیه السلام) با اشاره به این برنامهریزی میفرماید: «قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً؛30 آنان در برابر هر حقی، باطلی و در مقابل هر مستقیمی، انحرافی و در برابر هر زندهای، قاتلی را تدارک دیدهاند و برای هر دری کلیدی و برای هر شب تاریکی چراغی (راه در رو) آماده کردهاند.»
در طول تاریخ، مخصوصاً قرنهای نخستین اسلام شواهد زندهای برای این کلام پر معنای امام(علیه السلام) دیده میشود. یک نمونه که هر انسان آگاهی را شدیداً در تعجب فرو میبرد، هنگامی است که به لشکریان معاویه گفتند: شما «فئة باغیه» (گروه ستمگر) هستید که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حدیث معروف دربارة عمار، خبر داده بود و بیش از سی سال قبل، به او خطاب کرده و گفته بود: «تو را فئة باغیه خواهند کشت.» معاویه در برابر این استدلال محکم و روشن گفت: «قاتل عمار علی است؛ زیرا او عمار را به همراه خود آورد! اگر نیاورده بود، ما او را نمیکشتیم!»31
15. اظهار بیمیلی به مطامع دنیوی: یکی دیگر از اوصاف منافقین این است که با حیله و نیرنگ برای نفوذ در دلها، نسبت به دنیا و مافیها اظهار بیمیلی میکنند و از این طریق بازار کالای فکری خویش را گرم کرده، به مطامع نامشروع خود میرسند. به فرموده امام(علیه السلام) بیمیلی به مطامع مادی را وسیلة طمع خویش قرار میدهند: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ؛32 با اظهار بیمیلی به طمع راه مییابند، تا بازارهای خویش را گرم کنند، و کالاهای خود را مصرف نمایند.»
16. آمیختن حق و باطل: آخرین ویژگی منافقان این است که پیوسته کفر، باطل و گمراهی را با حق در هم آمیخته و در لباس حق جلوه میدهند. سادهاندیشان را در جادة باریک و پر پیچ و خم گمراهی میکشانند، به طوری که هیچ راه بازگشتی ندارند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ؛33 گفتارشان شبههانگیز است، در سخن، حق را با باطل میآمیزند، راه ورود به خواستههای خود را آسان و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم میسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند).»
در ادامه مولای متقیان علی(علیه السلام) آنها را دار و دستة شیطان میخواند و میفرماید: «فَهُمْ لُمَةُ الشَّیْطَانِ وَ حُمَةُ النِّیرَانِ؛34 پس آنان گروه شیطان و شعلههای آتش دوزخ هستند.» همچنان که خداوند متعال میفرماید:
«أُولئِک حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَالشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»؛35 «اینان گروه پیروان شیطانند و آگاه باشید که گروه شیطان تحقیقاً در زیانی غیر قابل جبران هستند.»
روش برخورد با منافق
در «نهج البلاغه» برای برخورد با منافقان دو راه کلی بیان شده است:
الف) شناخت: اولین گام در راه ریشه کن کردن نفاق و در امان بودن از منافق، شناخت صحیح او و بر حذر بودن و دوری کردن از اوست. مولای متقیان در خطبة 194 نهج البلاغه به طور مفصل اوصاف و ویژگیهای منافقان را برای شناخت هرچه بیشتر ما بیان فرمودهاند که گذشت.
قرآن کریم نیز از مؤمنان خواسته است که با منافقان دوستی نورزند: «وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً»؛36 «و از میان آنها، دوست و یار و یاوری اختیار نکنید!» پر واضح است که تحقق چنین امری مستلزم شناخت صحیح منافق و اعمال و رفتار اوست.
امام علی(علیه السلام) همواره در صدد آگاهیبخشی و هشدار نسبت به خطر منافقین بود. به عنوان نمونه، هنگامی که حکومت مصر را به «محمد بن ابیبکر» واگذار نمود، طی نامهای او را از بزرگترین خطری که حکومت اسلامی را تهدید میکند آگاه ساخت و از منافقان بر حذر داشت و فرمود:
«... وَ لَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً ـ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِک فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکهِ وَ لَکنِّی أَخَافُ عَلَیْکمْ کلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکرُونَ؛37 پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسی ندارم؛ زیرا مؤمن را ایمانش باز داشته، و مشرک را خداوند به جهت شرک او نابود میسازد؛ بلکه من بر شما از هر منافقی میترسم که درونی دو چهره، و زبانی عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.»
این نکته نیز قابل ذکر است که با توجه به مطالب ارائه شده، بهترین راه شناخت منافقین، دقت و تأمل در کلام و عمل آنان و مقایسة آن دو با همدیگر است؛ زیرا آنها مرد میدان سخن هستند، بسیار زیبا، شیوا، هنرمندانه و دلسوزانه سخن میگویند و راه نشان میدهند؛ اما در میادین عمل گرفتار تناقض شده، برخلاف ادعاهای خود مشی میکنند.
ب) افشاگری: امیرمؤمنان(علیه السلام) این شیوه را در موقعیتهای مختلف گوشزد کردهاند که به نمونههایی اشاره میشود:
1. افشای سوابق نکوهیدة «اشعث بن قیس»: هنگامی که امام(علیه السلام) در سال 38ق در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان شماست، نه به سود شما. امام(علیه السلام) با نگاه تندی به او نگریست و خوی پلید و نفاق گونة او را برای مردم فاش کرد و چنین فرمود: «مَا یُدْرِیک مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی؟! عَلَیْک لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ! حَائِک ابْنُ حَائِک! مُنَافِقٌ ابْنُ کافِرٍ! وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَک الْکفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی فَمَا فَدَاک مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُک وَ لَا حَسَبُک وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ؛38 تو چه میدانی که چه چیز به ضرر یا به نفع من است؟! نفرین خدا و نفرین نفرینکنندگان بر تو باد ای بافنده [دروغ]، پسر بافنده و ای منافق فرزند کافر. به خدا قسم! تو یک بار در زمان کافر بودنت اسیر شدی و یک بار در زمان مسلمانیت و در هیچ یک از این دو اسارت، مال و تبارت به حالت فایدهبخش نبود. مردی که شمشیر را بر قوم خویش براند و آنها را به مرگ بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش او را دشمن بدارند و افراد بیگانه از شرّ او در امان نباشند.»
«سیّد رضی» گفته است: «منظور کلام مولا که فرموده شمشیر را بر قوم خویش براند، پیشامدی است که برای اشعث بن قیس با خالد بن ولید در یمامه روی داد. در آن واقعه اشعث قوم خود را فریب داد و به آنها نیرنگ زد و خالد بر آنها مسلّط شد و آنها را کشت. بعد از این واقعه، قوم اشعث او را «عُرف النّار» مینامیدند و عرف النّار در نزد آن قوم به معنای مکر کننده است.»
علت تندی امام(علیه السلام) این بود که ریشة هر فتنه و توطئهای که در حکومت حضرت پدید میآمد به اشعث بر میگشت و به تعبیر «ابن ابی الحدید»: «کل فساد کان فی خلافة علی(علیه السلام) و کل اضطراب حدث فأصله الأشعث.»39
2. افشای مغیرة بن اخنس: هنگامی که بین امام علی(علیه السلام) و عثمان مشاجرهای روی داد، مغیره که یکی از منافقان بود، به عثمان گفت: من حساب او را میرسم و جلوی او را خواهم گرفت!
امام(علیه السلام) چهرة واقعی او را رسوا ساخت و این چنین فرمود: «یَا ابْنَ اللَّعِینِ الْأَبْتَرِ! وَ الشَّجَرَةِ الَّتِی لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ! أَنْتَ تَکفِینِی؟! فَوَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ وَ لَا قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ؛40 ای پسر ملعون ابتر! و ای فرزند درخت بیریشه و بیشاخه! تو به حساب من میرسی؟! به خدا سوگند! هرگز خداوند کسی را که تو یاورش باشی عزت نمیدهد و آن کس که تو دستش را بگیری، به پا نمیخیزد.»
و در آخرین جمله، امام(علیه السلام) مغیره را به شدت تحقیر کرد و فرمود: «اُخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاک ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَک فَلَا أَبْقَی اللَّهُ عَلَیْک إِنْ أَبْقَیْتَ؛41 از نزد ما بیرون شو! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسی) برو و هر چه در توان داری به کار گیر! خدا تو را زنده نگذارد، اگر آنچه در توان داری به کار نگیری!»
یعنی تو کوچکتر از آن هستی که مرا تهدید کنی، پس هر چه در توان داری به کار گیر تا بدانی که کاری از تو ساخته نیست و بیچاره و بدبخت کسانی که حامیانی همچون تو دارند.42
3. افشای «برج بن مسهر طایی»: زمانی که «برج بن مسهر طایی» از شعرای مشهور خوارج43 با صدای بلند، به گونهای که امام بشنود شعار خوارج (لاحکم الا لله) را سر داد، امام(علیه السلام) با کلمات تند و کوبندهای، آن مرد نادان ماجراجو را خاموش کرد تا دیگری جرأت نکند در محضرش چنین شعاری با چنان محتوای گمراه کنندهای سر دهد؛ چرا که بیم آن میرفت افراد ناآگاهی تحت تأثیر شعار ظاهرفریب او قرار گیرند، بنابر این با تندی فرمود: «اسْکتْ قَبَحَک اللَّهُ یَا أَثْرَم؛44 خاموش باش! خداوند رویت را زشت (و سیاه) کند، ای دندان شکسته!»
سپس امام به سوابق سوء او اشاره کرد و فرمود: «فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکنْتَ فِیهِ ضَئِیلًا شَخْصُک خَفِیّاً صَوْتُک حَتَّی إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِز؛45 به خدا سوگند حق آشکار شد، در حالی که تو شخصی ناچیز و بیمقدار بودی و صدایت به جایی نمیرسید و آنگاه که باطل نعره برآورد، تو همچون شاخ بزی آشکار شدی!»
همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، نفاق یک بیماری درونی است و مانند بسیاری از امراض درونی، درمانپذیر است. راهی که امام علی(علیه السلام) در پیش روی ما مینهد، «بهرهگیری از قرآن» است. امام در خطبة بلندی خطاب به اصحابشان، آنان را به روی آوردن به قرآن سفارش فرموده، به شفاخواستن از آن در بیماریها و یاری خواهی در گرفتاریها فرمان میدهد و سپس میفرماید: «فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ؛46 بیگمان درمان بزرگترین دردها که آن کفر و نفاق و گمراهی و سرگشتگی است، در قرآن وجود دارد پس خواسته های خود را به احترامِ قرآن از خدا بخواهید.»
نتیجه
نفاق مخفی کردن کفر و تظاهر به ایمان و از جمله مختصات انسانها است؛ یعنی این قدرت برای انسان وجود دارد که نسبت به کسی آخرین درجة خشم را داشته باشد؛ ولی برای اینکه او را بفریبد، تظاهر به محبت و مهربانی به او کند.
بیشترین آسیبها از جانب منافقان به جامعة دینی وارد میآید و منافق با داشتن ظاهری موافق با دین، بیش از دشمنان آشکار، امکان آسیبرسانی دارد؛ از این رو به شناخت و مراقبت جدی احتیاج دارد. مهمترین ویژگیهای منافق: گمراهی، خطاکاری، تلوّن و چند رنگی، فریب، بیماردلی، آراستگی ظاهری، ایجاد یأس و نومیدی و... است و راه مقابله با او، شناخت و افشاگری میباشد.