[ پنج شنبه 91/7/13 ] [ 4:0 عصر ] [ پوررحیمی ]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شخصی به نام حارث بن نعمان فهری که با امام علی علیه السلام دشمنی میورزید، سوار بر شتر به پیش آمد و گفت «ای محمد، ما را به خدا خواندی، پذیرفتیم؛ نبوت خود را مطرح کردی، لااله الّا اللّه و محمد رسول اللّه گفتیم؛ ما را به اسلام دعوت کردی، پذیرفتیم؛ گفتی نماز درپنج وقت بخوانید، خواندیم؛ به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردی، اطاعت کردیم، حال پسرعموی خود را امیر ساختی، نمیدانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصی تو پیدا شده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست این حکم از طرف اوست و من وظیفه ای جز ابلاغ آن نداشتم. حارث بن نعمان پس از شنیدن این جواب، خشمناک شده، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، اگر آنچه محمد درباره علی میگوید، از طرف تو و به امر توست، سنگی از آسمان بر من فرود آید و مرا عذاب کند. هنوز سخنان او به پایان نرسیده بود که از آسمان، سنگی بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و بدین سان سزای جسارت خود را به مقام ولایت دریافت کرد. لازم بذکر است که علامه امینی در کتاب الغدیر شأن نزول سه آیه اول سوره معارج را از سی نفر از علمای اهل سنت با ذکر مدرک و عین عبارت آنها نقل می کند که مقصود از این آیات همان نعمان بن حارث است. برای مطالعه بیشتر به جلد 25 تفسیر نمونه مراجعه کنید.
منابع : 1-تفسیر برهان جلد 5 - ص 382 2-ملحقات احقاق الحق جلد 30 صفحه 94 3-www.tebyan.net برچسبها: داستان های غدیر خم |
||
[ : ] [ این وبلاگ با آدرس http://alghadir91.parsiblog.com در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ثبت و تایید گردیده است ] |